نداشتن زمینه قبلی (معلومات پایه) برای یادگیری
توانایی فرد برای فراگیری، در موارد بسیار، به زمینه یا پیشینه معلومات وی بستگی دارد؛ به طور مثال، برای اینکه یک نوجوان لگاریتم را به خوبی و درستی بفهمد، باید قبلاً چهار عمل اصلی را یاد گرفته باشد؛ یا اگر بخواهیم به شخصی راجع به رشد کودک چیزی بیاموزیم، باید ابتدا او را با اصول و مبانی رشد جسمانی و روانی کودک آشنا کرده و بعد از آن، مطالب پیچیده‌تر را برای وی مطرح کنیم. اگر سعی کنیم به یک نوجوان، بدون آنکه با اطلاعات «پایه» آ‌شنایی داشته باشد، مطالب پیچیده‌ای را بیاموزیم، او نخواهد توانست آنها را به خوبی و درستی فرا بگیرد.
وجود نارسایی یا اشکال در حواس
حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی) ابزار تماس ما با دنیای خارج هستند و با استفاده از همین حواس است که ما اطلاعاتی را از دنیای پیرامون خود می‌گیریم؛ لذا در شرایطی که فرد دچار نقص جزیی یا کلی حسی باشد، نمی‌تواند اطلاعات لازم را به درستی از محیط اطراف خود بگیرد و در فرایند یادگیری، با دشواری‌هایی روبرو خواهد شد.
به طور کلی، در شرایط عادی (غیر استثنایی) با افرادی برخورد می‌کنیم که یا دارای نقص جزیی حسی (مانند دوربینی، نزدیک‌بینی و …) هستند و یا عیب حسی کلی‌تری دارند.
برای آنکه این افراد بتوانند حداکثر استفاده را از امکانات حسی و حرکتی موجود خود بکنند، با توجه به نوع نارسایی و اشکال و شدت آن، باید وضعیت مناسبی را برای یادگیری آنها فراهم آورد.
وجود مشکلات و مسایل عاطفی و هیجانی
تا چندی پیش، اختلافات، اشکالات و ناتوانی‌ها در یادگیری را صرفاً ناشی از مسایل و مشکلات عاطفی می‌دانستند. دلیل آن هم واضح بود؛ چون بیشتر افرادی که دچار ناتوانی در یادگیری بودند، ناراحتی‌های عاطفی خود را به صورت ترس، خشم، اضطراب و … نشان می‌دادند.
می‌دانیم که ناتوانی در یادگیری یا حتی احساس آن، در بسیاری از موارد، ممکن است که منجر به بروز حالات عاطفی مختلفی چون ترس از شکست (عدم موفقیت)، نداشتن اعتماد به نفس، ترس از یاد نگرفتن، ترس از تمسخر یا تنبیه شدن، اضطراب شدید و … شود؛ ولی در مواردی نیز می‌بینیم که این حالات عاطفی، خود باعث به وجود آوردن یا تشدید ناتوانی در یادگیری می‌شوند؛ یعنی به جای آنکه این عوامل، حاصل ناتوانی در یادگیری باشند، خود باعث ضعف در یادگیری می‌شوند؛ مثلاً کودکی که به دلایل مختلف از شکست می‌ترسد، غالباً نمی‌تواند به یادگیری بسیاری از مطالب و موضوعات اقدام کند. همچنین کودکی که اعتماد به نفس در خود نمی‌یابد یا می‌ترسد که مورد تمسخر همسالانش قرار گیرد، آرامش و شرایط مناسب عاطفی را برای یاد گرفتن به دست نخواهد آورد. اضطراب در بسیاری از کودکان و نوجوانان خجول باعث می‌شود که آنها نتوانند در برابر جمع، مطالبی مانند شعر یا انشاء را ارایه کنند؛ هرچند که آن را به خوبی فرا گرفته باشند.

مساله اعتماد به نفس، نه تنها در رابطه با یادگیری، بلکه در ارتباط با عقیده یا نگرشی که فرد نسبت به خود و حافظه خود دارد، نیز قابل توجه است. بسیاری از کودکان و نوجوانان را می‌شناسیم که مصرّانه می‌گویند حافظه‌شان «ضعیف» یا «بد» است و نمی‌توانند چیزی را فرا گیرند، و غالباً صحت ادعای آنها نیز ثابت می‌شود. این مساله چیزی نیست جز آنکه عدم اعتماد و اطمینان به حافظه باعث می‌شود در عمل حافظه‌ای «ضعیف» داشته باشند. در چنین شرایطی، وضع عاطفی یا احساسی آنها، با یادگیری و یادآوری‌شان تداخل پیدا می‌کند. این‌گونه دلواپسی‌ها و آشفتگی‌های عاطفی، از جمله مهم‌ترین عوامل مؤثر در عقب افتادگی تحصیلی دانش‌آموزان دبستانی و دبیرستانی است.