ناشنوا باش، وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغهها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که چارهای نیست؛ شما بزودی خواهید مرد. دو قورباغه، این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند؛ اما قورباغههای دیگر دایماً به آنها میگفتند که دست از تلاش بردارید؛ زیرا شما خواهید مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه، دست از تلاش برداشت و بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش میکرد. بقیه قورباغهها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار؛ اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از گودال خارج شد. وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغهها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست؛ در واقع او تمام این مدت فکر میکرده است که دیگران او را تشویق میکنند !
یا با تلاش پرواز کن یا همچون کرم بخز !
مردی یکپیله پروانه پیدا کرد و آن را با خود به خانه برد. یک روز سوراخ کوچکی در آنپیله ظاهر گشت. مرد که این صحنه را دید به تماشای منظره نشست. ساعتها طول کشیدتا آن پروانه توانست با کوشش و تقلای فراوان، قسمتی از بدن خود را از آن سوراخکوچک بیرون بکشد.پس از مدتی به نظر رسید که آن پروانه هیچ حرکتی نمیکند و دیگر نمیتواند خود را بیرون بکشد؛ بنابراین، مرد تصمیم گرفت که به پروانه کمک کند.
او یک قیچی برداشت و با دقت بسیار، کمی آن سوراخ رابزرگتر کرد. بعد از این کار، پروانه براحتی بیرون آمد؛ اما چیزهایی عجیب به نظر میرسید: بدن پروانه ورم کردهبود و بالهایش چروکیده بود. مرد همچنان منتظر ماند. او انتظار داشت که بالهای پروانه بزرگ و پهن شود تا بتواند این بدن چاق را در پرواز تحمل کند؛ اما چنین اتفاقی نیفتاد. در حقیقت، پروانه ما باقی عمر خود را به خزیدن به اطرافبا بالهای چروکیده و تن ورم کرده گذراند و هرگز نتوانست پرواز کند.
آنچه این مرد با شتاب و مهربانی خود انجام داد، سبب ایناتفاق بود. سوراخ کوچکی که در پیله وجود داشت حکمت خداوند متعال بود.پروانه باید این تقلا را انجام میداد تا مایع موجود در بدن او وارد بالهایششود تا بالهایش شکل لازم را برای پرواز بگیرند.
این نکته مهم و کلیدی را همواره به خاطر داشته باشیم که بعضی از مواقع، تلاش و کوشش و تحمل مقداری سختی، همان چیزی است که ما در زندگیبه آن نیاز داریم. اگر خداوند این قدرت را به ما میداد که بدون هیچ مانعی به اهداف خود برسیم، آنگاه چنین قدرتی که اکنون داریم، نداشتیم.